فیلم بی حسی موضعی به کارگردانی حسین مهکام و تهیه کنندگی حبیب رضایی این روزها بر پرده سینماهاست.
سینمانیوز: نقد فیلم بی حسی موضعی
فاطمه فریدن
داده های ابزوردیستی در جهان دیوانگان
شدهاند
فیلم بیحسی موضعی را با یک نگاه کلی و نه چندان بسط یافته، می توان در گروه آثار نسبتا موفق در زمینه ابسورد(ابزورد) برشمرد.عناصر به کار گرفته شده مانند نگاه تمسخرآمیز کاراکترها به یکدیگر آن هم هنگامی که یک مرد (شاهرخ) دقایقی پیش جان خود را از دست داده است، نمادی از احساسات نابود شده آدمیانِ عصر پسامدرن است. حسین مهکام به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم – که تجربه نگارش آثاری با چنین ویژگی هایی را در فیلم های بیست و هیچ دارد – در این فیلم نیز بار دیگر به همان سبک و سیاق عمل میکند. این سبک نوشتاری هرچند به احتمال فراوان مطابق با سلیقه و علاقه غالب تماشاگران ایرانی نیست، اما مهکام به طریقی میکوشد ظرف و ظرفیتِ نوشتن در زمینه فیلمنامه نویسی تغییر دهد و به عبارت دیگر نگاه مخاطبان نسبت به ژانر و نوع طنز اجتماعی را متحول کند.
طنز پنهان و به تعبیر دیگر کنایه آمیز در دیالوگ و کنش شخصیت ها که از ابتدا تا پایان فیلم به شکلی سرراست و متوازن شکل یافته است، موجب شده که محتوا و فرم در راستای یکدیگر عمل کنند و تصویر نهایی فیلم از غنا و قوای کافی برای کشش مخاطبان تا لحظات پایانی برخوردار باشد.
از این جهت بخش اعظم نگاه این نویسنده بر تغییر لحن و نیز انتخاب زاویه نگاه جدید در پرداخت داستان و شیوه کارگردانی است. چنان که در فیلم نیز شاهد هستیم که بازی کاراکترها طبق انگاره های ابسورد(ابزورد) و تحت قواعد پوچ گراییِ مرسوم در پردازش شخصیت و روایت، بسیار کنترل شده و از پیش تعیین شده است. از طرفی با وجود آن که فیلم ظاهراً فاقد داستانی کامل و مملو از اتفاقات بوده، اما به ظرایف و خصوصیات سبک پوچ گرایی به خوبی وفادار مانده است. خط ساده و باریک داستان صرفا به ما خاطرنشان میدهد که ماری/مریم (باران کوثری) با تلاش و چالش فراوان سرانجام با شاهرخ (پارسا پیروزفر) ازدواج میکند در حالی که برادرش(حبیب رضایی) مدام مخالفت خود را به نسبت به ازدواج این دو نفر اعلام میکند. همین اتفاق، بهانه ای شود برای رفتن از خانه و آشنایی راننده تاکسی (حسن معجونی) و افرادی دیگر که آنان نیز ظاهرا ابعادی از روشنفکری را به یدک میکشند.
داستان مذکور تنیده در ایهام و ابهامِ رفتارهای انسانی که از مشخصات انسان دوره پست مدرن است، بستری در جهت درک ِ زیست انسانی و نحوه ارتباطات او در جهان امروز را به زبانی تلخ و گزنده میگسترد.
مورد قابل اعتنا و کمتر شناخته شده دیگری که چنین فیلمی را از سایر آثار طنز اجتماعی یا کمدی های موقعیت جدا میکند، بهره گرفتن از دادههای ابسوردیستی در جهانی دیوانه، ویران، عصیان زده و کم برخوردار از قوه تعقل است؛ چیزی که نخستین بار توسط ساموئل بکت درباره چینش داستان و پرداخت کاراکترها ابداع می شود. برتری این شیوه – که کمتر مورد توجه بینندگان عام سینما قرار میگیرد – روشی جدی و قابل تامل برای طرح موضوعات اجتماعی روزگار کنونی است. همان طور که در فیلم نیز این احساسِ بیحس بودن اشخاص در تقابل با یکدیگر به خوبی درک میشود. این قاعده اگرچه از نقطه آغازین فیلم در ذهن هر مخاطبی نوعی پوچی و فاقد معنا بودن را تداعی می کند اما برآیند کلی آن نشان میدهد که کارکرد پوچ گرایی به نحوی صحیح مسیر خود را طی کرده و بسیار مناسب شکل گرفته است. بر این اساس، کارگردان تا حد توان بر اهداف ذهنیِ کلیشهای مخاطب چیره شده و اثری قابل قبول و متفاوت را تولید کرده است.