انیمیشن آخرین داستان به کارگردانی اشکان رهگذر با حضور انبوهی از ستاره های سینما و تلویزیون به عنوان صداپیشه اکران شده است
سینمانیوز: نقد فیلم انیمیشن آخرین داستان به کارگردانی اشکان رهگذر
اختصاصی :
کاربرد عناصر دراماتیک در انیمیشن آخرین داستان
فاطمه فریدن/ نویسنده و منتقد سینما
اتوپیای فراموش شده
اشکان رهگذر در فیلم آخرین داستان با تکیه بر بنمایههایِ نمایشیِ نهفته در اساطیر ایرانی میکوشد
تصویری فراتر از آنچه که تاکنون در این باب پدید آمده را خلق کند. یکی از مواردی که این فیلمساز جهت
غنیتر شدن فیلم به سراغ آن میرود، اقتباس از قصه آفریدون و جمشید و بهرهگیری از وجوه دراماتیزه شده
کاراکترها است. به عنوان نمونه، جمشید یکی از کاراکترهایی است که بالذات دارای بار دراماتیک بوده و کلیت
روایت را بر حسب خصیصه اصلی خود یعنی فرِِِِّ ایزدی پوشش میدهد. در بخش آغازین داستان شاهد هستیم
که در دوران طلایی تاریخ اساطیری ایران، جمشیدِ اسطورهای چگونه خود را به تکاپو می افکند که جمکرد یا جهانِ
بشری را نجات بخشد و تا ابد پابرجا نگاه دارد. اما دیری نمیپاید که جمشید بر اثر تکبر و غرور، شکوه و عظمت
خدایگونه خود را از دست داده و در نهایت فرمانروایی را بر عهده مرداس میگذارند. در این مدت زمان اندک اما
غافلگیری دیگری رخ میدهد و با مرگ مرداس فرزندش ضحاک بر تخت پادشاهی مینشیند.
مرگ مرداس بهانهای میشود برای ادامه نقل قصه و حضور دختری به نام شهرزاد که محبوسِ در قصر مانده و
در تکههای بعدی داستان عاملی مهم میشود در جهت یاری رساندن به آفریدون که برای از میان بردن ضحاک
(اهریمن) وارد قصر جمشید شده است.
در فرآیند تشکیل این روایت، نبرد خیر و شر که یکی از موارد اساسی به کار گرفته شده در فرهنگ و آیین
باستانی ایرانیان است، به عنوان عنصر و شاکلهای بنیادین و دِرامساز مورد توجه قرار میگیرد.
چنین عناصری که در آثار سینمایی تولید دشه در ایران به وفور یافت شده،
این بار و در قامتی دیگر تلاش بر متفاوت بودن دارد.
ضحاک که طی گذشت زمان و با وجود دو مارِ خشن روی بازوهایش اکنون به یک ابلیسِ تمام عیار مبدل گشته،
بار و سنگینی نیمه پایانی داستان را بر دوش میکشد. مارهای پلید و بیریخت روی دوش ضحاک (اَژیدهاک)
نیز جلوهای از خشم، تاریکی و شهوات انسانی را به نمایش میگذارد که طمعِ قدرت بر او چیره شده و پیوستن
به اهرمن را بیش از هر چیز دیگر پراهمیت میپندارد. به انضمام این کاراکتر، شخصیتهایی دیگر مانند کاوه که
درصدد پیروزی حق بر باطل بوده و آبتین که مغزش خوراک اهریمن شده، هر یک به تنهایی گرههایی دراماتیک
در داستان ایجاد میکنند که در پایان باید به دست شهرزاد و آفریدون گشوده شوند.
علاوه بر مجموعه توضیحات ذکر شده، کلیت داستان در این آرمانشهر بشریِ دلانگیز و مورد توجه تماشاگر،
کماکان به شیوه نمادین عرضه شده است. ذکر این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که کاراکترها هرچند به
دلیل تعدد و تکثر و شتاب برای پرداخت مقطعیِ آنان در کل روایت دچار کاستیها و ضعفهای فراوانی گشتهاند،
اما کوشش فیلمساز در جهت تصویری شدن یکی از قصههای چشمنواز شاهنامه و دیگر کتب ایرانی در فیلم
قابل ستایش است. به عبارت دیگر، فیلمی که با اندکی واکاوی مضاعف و عمیق شدن بر وجوه کاراکترها قادر
بود به بهترین انیمیشن در حوزه اقتباس از قصههای کهن ایرانی تبدیل شود.