فیلم سینمایی سونامی به کارگردانی میلاد صدرعاملی از تولیدات سینمای ورزشی و رزمی ایران است .
اختصاصی سینمانیوز : نگاهی به کاربرد ژانر ورزشی در فیلم سونامی
فاطمه فریدن
وقوف بر فرمولهای مردمپسند
فیلم سونامی در حالی که سویههای داستانی خود را به انواع سینمایی مانند اکشن و رزمی ارجاع میدهد،
همزمان به تبیین آموزههای اخلاقی نیز میپردازد. با وجود آن که شکل پرداخت داستان ابتدا با تکیه بر خصوصیات
ژانری پیش میرود، اما در فصل دوم، فضای کلی فیلم به تریبونی برای واگویههایی اخلاقی و منش انسانی تبدیل
میشود. چنانچه ما این تئوری را در نظر بگیریم که دالهای بصری عموما راهی به سوی هویت ژانریِ فیلمها
میگشایند، هر ژانر تعدادی محدود از عناصر خصلتنما یا الگو دارد.
به این ترتیب گسترهای محدود از الگوهای از پیش تعیین شده، رابطه تنگاتنگی با تصمیمات فیلمساز جهت چگونه نشان
دادن یا نمایش دادن یک روایت فیلمیک ایجاد میکنند.
به عنوان نمونه، رقابتِ خشونتبار و خصومت میان بهداد و مرتضی، لازمه اصلی این کار است.
زیرا هر یک از ما هنگامی که وارد یک دنیای ژانری میشویم، حتی اگر از مخالفان سرسخت خشونت و تعدی و تجاوز
باشیم و در واقعیتِ زندگی خودمان تخطی از قوانین را محکوم کنیم، اما در حالت دراماتیک، فعالانه بخشهایی از یک
پلات را برمیگزینیم که ضامن خطراند؛ نه ضامن امنیت.
بنابراین، جنبههای ژانری ِبزنبکشهایی که عمدتا در چنین فیلمی و در حاشیه یک ماجرای عشقی شکل میگیرند
نیز مورد بهرهگیری و پیرو این قاعده تکراری هستند.
از سوی دیگر، نامآشنا و مردمی بودنِ این ژانر کاملا به این شباهت دارد که مردم با وقوف بر و فرمولهایی مردمپسند،
تماشاکننده یک اثر هستند.
بیننده این قبیل فیلمها غالبا بارها به تماشای شکستها و فداکاریهای یک انسان در برابر دیگری نشسته و از آن
متاثرشده یا همذاتپنداری کرده است. اگرچه که چارچوبی برای باید و نبایدهای نوشتن و بهکارگیری تکنیک در یک ژانرِ
هیجانانگیزِ ورزشی تعیین نمیشود، اما پیرنگ عشق که در حقیقت پیرنگِ شخصیت به شمار میآید، از این دیدگاه
میتواند در حاشیه دشمنیهای دو رقیب، موفق عمل کند. با این تفسیر وبه این طریق، تهمایههایی از درامِ عاشقانه
توسط زوج بهداد و ترگل در قصه مطرح میشود اما با حذف ناگهانی ترگل از روند داستان، ویژگیهای ژانر عاشقانه
را تکمیل نمیکند. به این ترتیب، شیمیِ رابطه همان جذابیتهای خاص بیرونی بین رقبا در مسابقات ورزشی است
که با پردازش یک قصه تکمیلنشده در اختیار مخاطبان قرار میگیرد. موازی با این جریان، بطن قصه به علت نمایش
بیش از حد جدال ورزشکاران که فیالواقع در ذات این گونه نهفته شده، روندی را ترتیب میدهد که عناصر سازنده
داستانی به مانند مهرههایی رها شده از محور اصلی داستان جدا شوند.
کاراکتر ترگل، یکی از مهرههای جدا شده از این روایت به شمار میآید که گویی جهت پرداختن به مبانی ایدئولوژیکی
و زیرمتنی خلق شده است. ترگل، دختری افغانتبار که مادری ایرانی دارد و اکنون اجازه بازی در تیم ملی برای او سلب
شده است. بیانگریهای اخلاقی و ایدئولوژیکی ترگل و استاد خسروی در خلال حوادثی که برای گرهافکنی و درگیر
شدن مخاطب در مواجهه با فیلم پرمایه به نظر نمیآیند، حقیقتا منطق درونی فیلم را منحرف و صرفا بر هیجانات فیلم
میافزایند. از این جهت شاید بتوان مدعی شد که محبوب یا فراگیر نبودن ژانر سینمای ورزشی در زمان کنونی،
ناشی از نزول سطح کیفی ِ رواییِ داستانی و افول دغدغه قهرمانپروری نزد تماشاگران بوده و به تدریج جای خود را
به زرق و برق قهرمانانِ ژانر اکشن_ حادثهای سپرده است.