فیلم سینمایی دوزیست به کارگردانی برزو نیک نژاد در حال اکران است
سینمانیوز: یادداشتی بر فیلم «دوزیست»
فاطمه فریدن
زیستِ دوگانه
برزو نیکنژاد تبحر خاصی در فضاسازی دارد و این روش خاص را پس از فیلمی مانند زاپاس در این فیلم نیز به کار گرفته است. با وجود چنین شاخصه مثبتی اما دوزیست بیش از آن که فیلمی بهقاعده به لحاظ داستانپردازی باشد، بر بستری پرهیاهو و مملو از نوسان شکل گرفته است. به این ترتیب که طرح داستانی در خدمت ایده جالبتوجه فیلم نیست و در نیمه دوم به علت فقدان مایههای داستانی رو به افول میرود. در همین حالت است که ساخت فضای دراماتیک فارغ از آن که دراماتیزه شده باشد برتری مییابد و مهم میشود. از این جهت و به همین دلایل کنشهای بازیگران در فضایی که صرفا بر پایه ایدهای خوب و کارگردانی نیمه خوب بنا شده بود، کمترین خاصیت و اهمیت را مییابند.
در نگاه اول یک پارکینگ قدیمی(گاراژ) مکانی مطرود و دور از ذهنی به شمار میرود که آدمهایش مدتهاست با وجود اختلافات شخصیتی و نوع تیپ/کاراکترهایی که دارند در جهت دست یافتن به هدفی مشترک بالاجبار در داخل آن زندگی میکنند. همین مکان مدخلی برای ورود شخصیتهای محدودی است که به طور کلی کمتر دریچهای به جهان بیرون میگشایند و از این منظر وقتی دختری غریبه (مریم) وارد این فضا میشود و بهواقع بر پیشگاه آنان پناه میبرد، علاوه بر به هم ریختن نظم همیشگی، روابط شکلگرفته بین اشخاص را نیز متحول میکند.
عطا (جواد عزتی) نمادی از انسان درستکاری است که بهتدریج اعتمادش را نسبت به همه شخصیتها از دست میدهد اما کاراکتر خودش نیز به اندازهای ضعیف و پرداخت نشده است که به محض فهمیدن ماجرای دختر و خودکشیاش حس جوانمردی درونش گل میکند و تصمیم به صیغه کردن او میگیرد. گویی با ورود مریم دختری که پررمز و رازتر از آن چیزی است که به نظر میآید، همه چیز حالت همیشگی خود را دارد و پس از آن انقلابی در درون کاراکترها رخ میدهد که به واسطه آن حقیقتِ وجودی خویش را آشکار میکنند. مکانی که آدمهایش در آن نان بخور و نمیری داشتند اما به خاطر اعتمادی اجباری در کنار یکدیگر زندگی میکردند بهخصوص مجتبی(پژمان جمشیدی) که بدون جا و مکان درست و حسابی مجبور به زندگی در کنار عطا و حمید(هادی حجازی فر) شده، اکنون بر اثر پارهای اتفاقات مثل کمک به دختری فراری که حتی پیشینه کاملی از او در دست ندارند و ناگهان پی میبرند که باردار است، حالت جدیدی به خود میگیرد.
فیلم درواقع از دو نیمه مجزا تشکیل شده که نیمه ابتدایی پر از کنشهای شخصیتی مناسب و درست درگیر کردن مخاطب است و در نیمه دوم به علت ناتمام ماندن جذابیت ماجراها و قدرت ادامه داستانپردازی، همچنین تعلیق و نوسان بین موضوع سرقت از گاوصندوق شخصی به نام سیفی (مانی حقیقی) که مشخص نیست علت تنفر و دشمنی با او در گذشته چه بوده و ایجاد مثلثی عشقی میان سه نفر مردد مانده است. با این تحلیل حتی جنسی بودن مسئله که به عنوان حاشیهای منطقیتر در این فضا قابل تفسیر بود نیز در میان انبوهی از داستانک های پردازش نشده از جمله انفجار و آتش زدن اتاق توسط پدر عطا (سعید پورصمیمی) و ماجرای آزاده (ستاره پسیانی) دختری که در همان حوالی زندگی میکند، همواره مسغول نگهداری کودکی بغلی است و به تعبیری ماجرای زندگیاش رها شده، مفقود میشود.
از این دیدگاه زیست دوگانهای که شخصیتها در اینجا تجربه میکنند محصول طراحی نادرست داستانی است که از ایده خوب سه جوان که یکی از آنها مدل است اما بر خلاف چیزی که ظاهرا دیده میشود در یک گاراژ زندگی میکند و دو نفر دیگر که به خاطر مشکلاتشان مجبور به سرقت گاوصندوق میشوند نشأت یافته و در نهایت پس از طی کردن مسیرهای متعدد، راه به جایی نبرده است. کارگردان در این فیلم علیرغم کششهای فراوانی که در جهت جذب مخاطبان انجام میدهد اما در پایان به دلیل بسط نیافتن داستانهای خردِ تحلیل نشده، داستانی سرراست تحویل مخاطب نمیدهد.