فیلم جودی از فیلم های اکران شده مورد تحسین منتقدان است و در زیر نگاهی به این فیلم داریم
سینمانیوز: نگاهی به فیلم Judy (جودی)
فاطمه فریدن / نویسنده و منتقد سینما
فروپاشیِ یک ذهنِ جستجوگر
فیلم جودی تلفیقی از یک بیوگرافیِ رئالیستی و یک ملودرام خوش رنگ و لعاب است. بر این اساس، فیلمساز نقطه تاکید خود را بر اجرایی کاملا احساسی بنا کرده است که به این طریق «احساس» و هیجان بر واقعیتِ صرف برتری یابد. اما نکته قابل تامل در این جریان، تصمیمات مهم و دشواری است که جودی گارلند باید در مواجهه با بحرانهای متعدد و مختلف در زندگیاش اخذ کند؛ به این معنی که تصمیمگیریِ کاراکتر محوری (جودی) به عنوان اساسیترین کنشِ شخصیت، مد نظر قرار میگیرد. مجموعه این چالشها برای تصمیمگیری در سه موقعیت جدی مقابل روی جودی ظاهر میشوند : همکاری با استودیوی مطرح گلدینمایر در سکانس افتتاحیه فیلم و پرش در آب که نمادی از تمایلات حسی و جنسی است و مرحله میانسالی جودی که رییس جدید او راهکار ادامه کار را در مصرف قرص و تزریق دارو میپندارد. از این جهت، جودی در کل فیلم با موقعیتهایی تنشزا رویارو میشود که باید بین زندگی عادی و شهرت، یک مورد را برگزیند.
موقعیتهایی این چنینی، اساسا نمایشی است از قواعد پایدار و دیکتاتورمابانه هالیوود که تابعیت همهجانبه افراد در رویارویی با قوانین موجود را به رخ میکشد. جودی با تبعیت از قوانین نامآور شدن باید همسر و مرکز ثقل زندگیاش یعنی فرزندان خود را نیز قربانی یک شهرتِ موقتی و کاذب کند. به همین علت است که مهمترین چالشهای این زن در ارتباط با سید، همسر سابقاش و میکی به عنوان دوست و یار دیرینه شکل میگیرد. هرچند که منطق روایت برای خاتمه رابطه آنان در یک صحنه کوتاه خلاصه شده و مجموع دلایل پیشین برای پیوند این دو کاراکتر را زیر سوال میبرد؛ این درحالی است که عموما میکی را مردی پیگیر و علاقهمند به یاری جودی مشاهده میکنیم. بنابراین، پرداختِ اجمالی این نوع روابط در سایه هجوم انگیزههای احساسی، هیجانی و پر زرق و برق فیلم پنهان میشود. فیلم بیش از هر چیز تصویری از فروریختن و تجزیه ذهنی و جسمیِ یک زن مشهور و بیمار در اواخر عمرش است. فیلمی که به طور مداوم و در صحنههای مختلف، حس ترحم و دلسوزی نسبت به زنی متفاوت و عجیبالخلقه را در مخاطبان بیدار میکند. از این منظر، تماشاگران فیلم از صحنه اولیه تا پایان همانند دوربینی سیار به جودی متصل میشوند و احساسات و افکار او را ضبط و جمعآوری میکنند.
با وجود آن اما همذاتپنداری تماشاگر با فیلم به دلیل عدم شخصیتپردازی مناسب و ضعف در پردازش فیلمنامه انجام میپذیرد. داستان فیلم درواقع با تعلیق در تصمیمگیری جودی برای ادامه کار به عنوان ابزرای کنشزا آغاز شده اما در نیمه میانی فیلم بدون علل متقن رها میشود. بخشی از این ماجرا نیز به ضعفهای فراوان فیلمنامه در شکلدهی به رفتار کاراکترها و نحوه رجوع به زمان گذشته و حال مرتبط است. زنی خواننده که مملو از حس و هیجان مقابل روی مدعوین میایستد و جماعتی را سرخوش میکند، چگونه ممکن است در بروز احساسات مادریاش تا این حد ضعیف و بیمایه به نظر برسد؟ مصداق این قضیه در صحنه ای رخ می دهد که جودی در اولین تماس تلفنی با بچههایش از لندن هرگز حس مادری را تداوم پیدا نمی بخشد و این احساس را نیز امری عادی تلقی میکند. در نتیجه، فیلم جودی یک موزیکالِ ساده، چشمگیر، تماشایی اما فاقد روایت منسجم است که در عین تلخکامی میکوشد حس ترحمانگیزی را به بینندگان تلقین کند.