فیلم ملاقات خصوصی به کارگردانی امید شمس پس از اولین نمایش در چهلمین جشنواره فیلم فجر مورد توجه مخاطبین و اهالی رسانه و منتقدین قرار گرفته است
سی نمانیوز: یادداشتی بر پرداخت داستان و کاراکترها در فیلم ملاقات خصوصی
فاطمه فریدن
ملاقات با شیطان
فیلم ملاقات خصوصی نخستین فیلم بلند سینمایی از کارگردان جوانی است که ساخت فیلمهای کوتاه بسیاری را طی سالهای متمادی تجربه کرده و اکنون در مسیر کمال و پختگی قرار دارد. با این حال بدیهی است که موضوع کلیشهای و نخنمای انتخاب شده برای فیلم بیش از هر مورد دیگری خطر تهدید شدن فیلمساز به تکرار مکرراتِ – چیزهایی که دیگران قبلا گفتهاند و آثاری که پیش از این ساخته شده- و نیز لو رفتن داستان را در پی داشته باشد. اما نکتهای که اتمسفر کلی اثر را به سمت و سوی فضاسازی مناسب، ریتمیک و خلق سکانسهای متفاوت سوق میدهد، اتخاذ روشی منحصربهفرد در اجرای کارگردانی و انتخاب زاویه دید صحیح در طراحی کاراکترها است.
در گام نخست احتساب این نکته که فیلمنامهنویس یا کارگردان یک فیلم به چه میزان بر واقعیتهای موجود-در اجتماع حاضر- و زمینه اصلی داستان مسلط بوده مطرح است و در مراحل بعد تلاش سازنده اثر است که با فاصله از خلق فضای اخلاقیِ غلو شده ضمیمه این پیام احتمالی متبرک درباره انسانهایی که «چنانچه به کسی جفا کنند جوابشان را در همین دنیا دریافت میکنند» همزمان و جسورانه در پی نقل داستانی بهروز در قالب اجتماعی است. بنابراین مهمترین نکتهای که در مفاهیم فرامتنی و تحلیلی فیلم مد نظر قرار میگیرد پرهیز از دیدگاههای تکراری در حاشیه پرداخت قصهای بر اساس واقعیت است که درنهایت منجر به اثری شاخص و ضدکلیشه میشود. به عبارت دیگر تمایز اصلی دو وجه پراهمیت یعنی آنچه در واقعیت زندگی میگذرد در قیاس با وجوه دراماتیک و تولید صحیح درام-ولو با ضعفهای احتمالی و تجربه کم یک فیلمساز جوان-در همین بخش به وضوح بیان میشود.
تمرکز بر زوایای دید متفاوت در این فیلم سبب شده کاراکترها با وجود ظرفیت بسیار برای تکراری شدن در خلاف این جهات شناخته شده و تصنعی حرکت کنند و نمایشی از ابعاد مختلف انسانی داشته باشند. به عنوان نمونه فرهاد (هوتن شکیبا) نمادی از آدمی معمولی، مهربان و درعینحال منفعتطلب است که با وجود علاقهمند شدن طی مدت رابطه به پروانه (پریناز ایزدیار) اما بیشتر از هر چیز به منافع و سرنوشت محتوم خود در زندان مینگرد و در جهت رفع موانع و رسیدن به آزادی ابدی تلاش میکند. در این نقطه قطعا با شمایل آدمی مواجهه میشویم که گرفتن تصمیمی مهم زندگیاش را دچار تغییرات فراوان میکند. تنها سکانسی که خودنگری این کاراکتر را تحت تاثیر قرار میدهد هجوم پسربچهای است که به نوعی نگهبان عاطفی پروانه بوده و هنگامی که به وسیله چوب بر بدنه ماشین فرهاد میکوبد، تنفر خود را نسبت به این کاراکتر ابراز میکند. در مقابل پروانه تصویری از انسانی خوب و سر به راه است که ناخواسته در کنار گروهی اوباش دست به عملی ناشایست میبرد که به این طریق خواسته فرهاد که آزاد شدن از مخمصه بزرگ بوده را عملی کند. بر این اساس، چنانچه این مسیر را به جادهای برای تغییر و تحول و فداکاری تلقی کنیم، پروانه در مقایسه با کاراکترهای دیگر به تحول و شناخت خود و دیگران دست مییابد.
بر اساس چنین دیدگاهی فارغ از دلچسب بودن یا نبودن قصه برای انواع سلیقهها، چیزی که شخصیتهای اصلی و فرعی را به موجوداتی دوستداشتنی و فیلم را به اثری دیدنی و کنجکاوبرانگیز تبدیل میکند، تلفیق صحیح ماجراهای واقعی، عینی و کشف شده توسط فیلمساز با داستانی سرراست است که توسط گروهی چندنفره به واسطه تعدد زوایای دید نگارش شده و از این منظر قابل تأمل است؛ فضایی که با وجود طولانی بودن به لحاظ زمانی و برخی صحنههای زائد و غیرضروری اما همچنان جذابیتهایی پنهان برای روایت خرده روایتهای جدید را طی تماشای قسمتهای مختلف فیلم در نهادش نهان دارد.