کشتارگاه،اولین تجربه عباس امینی در مقام کارگردان به صورت آنلاین در حال اکران است.
سینمانیوز : نگاهی به بسط ایده در فیلمنامه کشتارگاه
فاطمه فریدن
تیز شدنِ سوهان روح
فیلمنامه کشتارگاه علیرغم گنجاندن یک ایده خوب و غیرکلیشهای در نهاد خود اما در گسترش داستان دچار مشکلات فراوانی است. قضیه اصلی در این درام اجتماعی، پرداختن به معضلات و درگیریهای درونمافیایی است، اما نویسنده در ساحت کلی از پرداخت کامل ایده در بطن درام بازمانده است. علت اصلی آن نیز به نحوه گسترش ایده و رسیدن به مرحله داستان مرتبط است.
هنگامی که در یک داستان سرشاخههای فراوانی پدید میآید، خط گسترش داستانی از هم گسیخته شده و مجرای اصلی داستان نیز از میان می رود. در این حالت، چندین داستانک پدید می آید که هیچ کدام در راستای موضوعی واحد حرکت نمی کنند.
ماجرای اصلی در این فیلم با حبس هاشم و چند کارگر دیگر در سردخانه متولی آغاز می شود. در این میان دختری(اسرا) در جستجوی پدرش هاشم، مقابل محل نگهبانی کشتارگاه ساکن می شود و به این طریق همانند سوهانِ روح بر ذهن و افکار عَبد(نگهبان) و پسرش(امیر) می نوازد. همین موقعیت، بستری دراماتیک و قوی برای پردازش داستانی پرتنش و تعلیق آفرین است. اما نویسنده بجای آن که کل موقعیت های داستانی را بر این فضای رعب انگیز و پرکشش استوار کند، با افزودن موضوعات حاشیه ای و نمایش تصاویری مستندوار از شهر و اجتماع، پایگاه مناسب اولیه داستان را تخریب می کند.
نمونه آشکار آن حضور امیر در حیاط محلی است که یچسوداگران و قاچاقچیان در آنجا تجمع کردهاند. امیر در این صحنهها طبق دستورهای متولی (مانی حقیقی) برای فروختن ارض و پولهای خارجی عمل میکند و اسرا نیز در این هیاهو به عنوان زنی تعقیبکننده مدام در پی امیر و به این سو و آن سو میرود. این در حالی است که اسرا نه اطلاعاتی را در اختیار امیر برای پیشبرد داستان قرار میدهد و نه حتی برای از میان بردن امیر و متولی یا حداقل عبد(حسن پورشیرازی) که یک نگهبان ساده است از عموی خود که شخصیتِ چندان مثبتی نیز به نظر نمیرسد، یاری نمیجوید. علاوه بر آن که هیچگاه رابطه هاشم و نحوه عملکرد او در این باند یا دار و دسته هرگز به طور واضح و در قالب داستانکی مجزا و موثر در کلیت داستان بیان نمیشود.
از طرفی،گرهافکنیهای موجود در ده دقیقه ابتدایی فیلمنامه که به وضوح روی یک موضوع چشمگیر و جذاب تمرکز میکند، در نهایت میتوانست به ازدیاد کنشِ صعودی در بخشهای دیگر منجر شود. بدیهیترین تمهید، متمرکز شدن روی موقعیت مرکزی فیلم یعنی قاچاق گوشت و تنشهای درونگروهیِ مافیایی در این جریان بود. اما نویسنده با استفاده از شخصیتهای متعدد و موضوعات فراوان، تنشها و تعلیق موجود در داستان را کاهش داده است.
به عنوان نمونه سکوت اسرا و برادرش حامد این موقعیت مشخص میکند که این دو شخصیت صرفا برای کِش دادن بخشی از ماجرا باید مدت زمانی طولانی از انجام اقدامی جدی سرباز زنند که همه چیز با حبس عامل اصلی قتل (متولی) در محفظه سرد کامیون و در سکانسهای پایانی فیلم ناگهان خاتمه یابد. درنتیجه، ایده خوب و غیرکلیشهای که با تمرکز روی یکی از خطوط داستانی قادر به تولید تعلیق و گرههای فراوانِ بود، به کلی از دست میرود.